پس از سالها شکنجه زندان و تجاوز به فرزندان انقلاب ,این نیروی جوان در زیر پرچم سبز با مشتی گره کرده به استقبال کودتاچیان خواهد رفت .تنها وظیفه ما در اینروز پیوستن به انهاست تا با حظور میلیونی خود بار دیگر حقانیت خود را به جهانیان ثابت کنیم و بگوییم که خواسته ما مردم ایران ازادی و استقلال است نه استبداد مذهبی و دیکتاتوری.این دولت با حیله و فریب رهبر بر سر کار است.درست مانند مجلس خنده دار و سازمان اطلاعات عقب افتاده که بدست عده ای ساواکی خاین به شاه و قصاب و نانوا اداره میشود حتی سیاهی لشکر انها واراتی است و از منگولها در خط اول هر سخنرانی استفاده میشود(دقت کنید به مطلب :زیر عنوان پسر نمازی نوشته امید پیروی.)فیلم را حتما ببینید و بعد به عمق فاجعه پی خواهید برد که این رژیم دیکتاتور در زندانهاو خیابانها از چه افرادی استفاده میکند شرم و ننگ تاریخ به رهبری که اینگونه تکیه به قدرت داده و دست بردارنیست وبا دادن قدرت به چنین منگولهایی در دولت، مجلس، سپاه و بسیج بر مردم حکومت میکند.عمر این کودتاچیان سر امده و جنبش ازادیبخش سبز به زودی این ضحاک را به زباله دان تاریخ خواهد انداخت.به امید انروز
پسر نمازی - ملت همیشه در صحنه
ما کوچک كه بودیم میرعماد زندگی میکردم. در محلمان یک بقالی داشتیم به نام فروشگاه نمازی. صاحب فروشگاه كه آقای نمازی بود یک پیرمرد خوش اخلاق و مهربان بود كه از او آدامس و کلوچه پم پم میخریدیم. ولی یک بار كه من یک صد تومانی از کیف مامانم کش رفته بودم (چون شبیه ده تومانی بود!) آقای نمازی به من بیسکویت نداد و اسکناس رو نگه داشت كه بعداً داد به مادرم. یک بار هم كه از آقای نمازی پرسیدم كه این آدامس دو تومانی ها چنده کلی به من خندید که خب دو تومانه دیگه. یک بار هم یادم میاد كه من رو فرستاده بودند كه یک چیزی از آقای نمازی بگیرم برم خونه كه وقتی از آقای نمازی قیمت گرفتم به او گفتم بگذارید ببینم جای دیگه ارزانتر میده یا نه و رفتم از بقالی کوچه بالایی خریدم! بعداً پدر و مادرم بهم گفتند كه این خیلی حرف بدی بوده و نباید میگفتم.این آقای نمازی یک پسری داشت به اسم "پسر آقای نمازی" كه بعضی وقتها در مغازه می نشست و همیشه یک پیراهن قهوه ای می پوشید. پسر آقای نمازی كه بطور خلاصه به او میگفتیم پسر نمازی یک کمی خل وضع بود و از همان بچگی میدانستیم كه پسر نمازی عقب مانده ی ذهنی (یا به عبارتی منگل) است ولی به ما گفته بودند که این را جلوی آقای نمازی نگوییم. فقط نمیدانم كه چطور بود كه پسر نمازی از همهٔ کسانی كه اطرافمان میشناختیم معروفتر بود و همیشه او را در صفحه ی اول روزنامه ها و در تلویزیون میدیدیم، مخصوصاً در نماز جمعه ها و همهٔ تظاهرات ها. بطوری که یکی از تفریحات سالم ما این شده بود كه جلوی تلویزیون می نشستیم و وقتی كه ملت همیشه در صحنه را نشان میداد مسابقه می گذاشتیم كه کی میتونه زودتر پسر نمازی رو تو جمعیت پیدا کنه! معمولا پیدا کردنش هم کار زیاد سختی نبود چون همیشه در نزدیکترین نقطه نسبت به دوربین می ایستد و با پیراهن قهوه ای و عینک بزرگ ته استکانی خیلی تابلو است و سرش هم که همیشه رو به دوربین است. در واقع به پسر نمازی "دوربین یاب" هم میگوییم چون گذشته از اینکه بقیه ی ملت در تصویر به کجا نگاه میکنند،
ما کوچک كه بودیم میرعماد زندگی میکردم. در محلمان یک بقالی داشتیم به نام فروشگاه نمازی. صاحب فروشگاه كه آقای نمازی بود یک پیرمرد خوش اخلاق و مهربان بود كه از او آدامس و کلوچه پم پم میخریدیم. ولی یک بار كه من یک صد تومانی از کیف مامانم کش رفته بودم (چون شبیه ده تومانی بود!) آقای نمازی به من بیسکویت نداد و اسکناس رو نگه داشت كه بعداً داد به مادرم. یک بار هم كه از آقای نمازی پرسیدم كه این آدامس دو تومانی ها چنده کلی به من خندید که خب دو تومانه دیگه. یک بار هم یادم میاد كه من رو فرستاده بودند كه یک چیزی از آقای نمازی بگیرم برم خونه كه وقتی از آقای نمازی قیمت گرفتم به او گفتم بگذارید ببینم جای دیگه ارزانتر میده یا نه و رفتم از بقالی کوچه بالایی خریدم! بعداً پدر و مادرم بهم گفتند كه این خیلی حرف بدی بوده و نباید میگفتم.این آقای نمازی یک پسری داشت به اسم "پسر آقای نمازی" كه بعضی وقتها در مغازه می نشست و همیشه یک پیراهن قهوه ای می پوشید. پسر آقای نمازی كه بطور خلاصه به او میگفتیم پسر نمازی یک کمی خل وضع بود و از همان بچگی میدانستیم كه پسر نمازی عقب مانده ی ذهنی (یا به عبارتی منگل) است ولی به ما گفته بودند که این را جلوی آقای نمازی نگوییم. فقط نمیدانم كه چطور بود كه پسر نمازی از همهٔ کسانی كه اطرافمان میشناختیم معروفتر بود و همیشه او را در صفحه ی اول روزنامه ها و در تلویزیون میدیدیم، مخصوصاً در نماز جمعه ها و همهٔ تظاهرات ها. بطوری که یکی از تفریحات سالم ما این شده بود كه جلوی تلویزیون می نشستیم و وقتی كه ملت همیشه در صحنه را نشان میداد مسابقه می گذاشتیم كه کی میتونه زودتر پسر نمازی رو تو جمعیت پیدا کنه! معمولا پیدا کردنش هم کار زیاد سختی نبود چون همیشه در نزدیکترین نقطه نسبت به دوربین می ایستد و با پیراهن قهوه ای و عینک بزرگ ته استکانی خیلی تابلو است و سرش هم که همیشه رو به دوربین است. در واقع به پسر نمازی "دوربین یاب" هم میگوییم چون گذشته از اینکه بقیه ی ملت در تصویر به کجا نگاه میکنند،
پسر نمازی بدون استثناء به سمت دوربین نگاه می کند
.:البته پسر نمازی از زمانی که پیراهن قهوه ای اش برایش کوچک شده یک پیراهن چهارخانه سبز میپوشد و فکر کنم تا بیست سال آینده همان را بپوشد مگر اینکه به او بگویند كه سبز رنگ مشکلداری است و یک پیراهن دیگر به او بدهند
.:البته پسر نمازی از زمانی که پیراهن قهوه ای اش برایش کوچک شده یک پیراهن چهارخانه سبز میپوشد و فکر کنم تا بیست سال آینده همان را بپوشد مگر اینکه به او بگویند كه سبز رنگ مشکلداری است و یک پیراهن دیگر به او بدهند
فقط خودتان می توانید تصور کنید که گروه قابل توجهی از این افرادی که به عنوان ملت همیشه در صحنه سالیان سال به خورد ما داده شده اند از کجاها می آیند.
. یکروز یکی از همسایه ها داشت با آقای نمازی در مورد اینکه خانه شان را می خواهند بفروشند یا اجاره دهند صحبت می کرد. پسر نمازی یکهو پرید وسط حرفشان و گفت: اگر من جای شما بودم خانه را میفروختم و میریختم به حساب شماره ۱۰۰ امام!!! آقای نمازی هم به همسایه اشاره کرد که این بچه بنده خدا عقلش ناقصه، شما جدی نگیرید.دو تا عکس زیر از یک مستند بی بی سی در مورد ایران است که پسر نمازی را در صف اول تظاهرات روز قدس نشان می دهد. در دققیه ی ۲۵ فیلم می توانید ببینید كه این پسر چه علاقه ای به دوربین دارد و یک لحظه كه کسی بین او و دوربین قرار میگیرد تمام تلاش خود را میکند تا دوباره به محبوبش برسد
.http://www.facebook.com/video/video.php?v=190893369389 فیلم را حتما ببینید
1 comment:
مدت مدیدی است که از کوروش نمازی معروف به حسین دوربینی خبری نیست. انتظار میرود که نامبرده در مراسم ۲۲ بهمن امسال در شعاع ده متری از دوربین صدا و سیما حاضر شود ولی آنطور که خبر رسیده بخاطر قیافه تابلویش ممنوع التصویر شده. از یابنده تقاضا میکنیم که به صفحۀ ما اطلاع دهید و ملتی را از نگرانی در بیاورید. با تشکر
http://goo.gl/wMGYe
Post a Comment