Saturday, May 22, 2010

جلال آل احمد کسی که درد دین داشت


امیدوارم که شاگرد خوبی برای استادت مرحوم جلال آل احمد نباشی. کسی که درد دین داشت .جلال آل احمد سخن مذهبی ها را در میان روشنفکران گسترش داد.از سیل پیشرفت ایران نا خوشایند بود.او می گفت [سیلی در راه است که ما باید این دستاویزها و سدها را نگه داریم . سه عنصر را مذهب، دیگری فرهنگ به صورت عام و سومی هم زبان فارسی. استادت، جلال می گفت [این سه دستاویز را به هیچ عنوان نباید از یاد ببریم.در روزگار ما دو خط بیشتر نبود؛ یک خط دربار بود و قدرت و یک خط هم چپ بود و مردم. ما میان دربار و چپ، چپ را انتخاب کردیم . از کسانی که در حزب توده می آمدند یکی احمد آرام بود. او سر ساعت که می شد نمازش را می خواند. سلیمان میرزای اسکندری هم که اندیشه چپ داشت دیندار بود.] به این جهت است که آل احمد می دید نیازهایی که در درونش وجود داشت جامعه مدرن،و مذهب آن زمان جوابی برایش ندارد؛ مخصوصاً که در دامن پدری از تبار محمد ابن عبدالله تربیت شده بود پدری از قبیله تازی ایرانی کش. پدری که می خواست مسائل حساس زمانه را با دیدگاه دیروزی و سنتی حل کند. بنابراین آل احمد در جست وجوی مثلا راهی برای نجات خود و برای نجات مردمش ، به حزب توده، همان نوکران بی مزد مواجب استالین، پناه برد. در همان زمان هم فراموش نکنیم، انگیزه های مذهبی بسیاری داشت. کتابی از شرف الدین ترجمه کرده بود به نام عزاداری های نامشروع…بله جلال آل احمد، استادت، گیج و منگی که دل هر انسانی را بدرد می آورد. خودش در خسی در میقات می گوید [من، هم به حج رفتم. برای دیدار خانه خدا و هم به جست وجوی برادرم ] در سینه زدن برای فلسطین و ضدییت با غرب و اسراعیل، به احمدی نژاد هم شباهتی داشت یا بهتر بگویم احمدی نژاد است که افکار جلال را جانی دوباره می دهد. جلال میگوید[ گناهانی است که هم در آن سالهای جنگ ، فاشیستها ، در "داخو" و "بوخن والد" و دیگر داغگاهها ، مرتکب شدند. درست توجه کنید که گناهی است و غربی مرتکب شده است و من ِ شرقی کفّاره می دهم . و سرمایه ای است که غربی صادر می کند و من ِ شرقی پایگاه می دهم . در این مورد هم حرف و سخنها دارم . و در این همه اگر راستش را بخواهیم ، مسیحیت ، حجابی از اسرائیل میان خود و عالَم اسلام کشیده است تا من خطر اصلی را نبینم . سر اعراب اینچنین است که گرم شده] هویت باخته که همه جایی بود بجز ایرانی ، سنگ همه را به سینه می زد بجز ایرانی .ملا طالقانی عمامه بسر از جلال می گوید.[ جلال عضو فعال و از نویسنده های حزب توده که مسائلش را به صورت رمانتیک می نوشت . و در این اواخر ، بعد از اضمحلال "توده" ای ها مطالعاتش که عمیق شد ، تقریبا به ملت و آداب و سنن خودمان برگشت و به مذهب گرایش پیدا کرد .بهترین کتابهایش به نظر من دو کتاب "غربزدگی" و "خسی در میقات" اوست که خسی در میقات را در سفر حج خود نوشته است که هم جنبه سیاسی دارد و هم فلسفه حج را در بعضی جاها خوب بیان کرده است ] ملا خامنه ای این ضحاک زمانه، جلال راجاده صاف کن انقلاب اسلامی ناب محمدی می خواندد.ملا خامنه ای می گوید [چنين كسي براي يك ملّتی که به سوي انقلابي تمام‌عيار پيش مي‌رود، نعمت بزرگي است و آل‌ احمد به راستي نعمت بزرگي بود. حداقل، يك نسل را او آگاهي داده است و اين براي يك انقلاب، كم نيست] بله به شواهد تاریخ جلال جاده صاف کن انقلاب تمام‌عيار اسلامی بود. او بزرپاش چوبه های دار، شلاق ، زندان کهریزک ، تجاوز ، فحشا ، فرار ،مرگٍ آرش و ندا و فرزاد کمان گیر و جعل نام جلیج فارس برای بچه های ایران بود .تو فرزند ایران باش و این جاده را بر سر آورندگانش خراب و این علف هرز را بخوشکان.


Jalal was born into a religious family in Tehran. His father was an Islamic cleric originally from the small village of Owrazan in Taleghan mountains. After elementary school Al-e-Ahmad was sent to earn a living in the Tehran bazaar, but also attended Marvi Madreseh for a religious education, and without his father's permission, night classes at the Tehran Polytechnic. He became "acquainted with the speech and words of Ahmad Kasravi" and was unable to commit to the clerical career his father and brother had hoped he would take, describing it as "a snare in the shape of a cloak and an aba."[1]


1 comment:

Anonymous said...

جلال آل احمد یک مخرف نویس عقده ای بیش نبود و سرتا پای نوشته هاش یک ریال هم ارزش نداره و همانا که جمال زاده در پاسخ به یاوه گوی هاش خوب به هیکلش رید.