Wednesday, November 11, 2009

دمت گرم حقا که سبزی


جاتون خالی پشت کامپیوتر نشینها چه کتکی خوردیم

سلام فرهنگ چطوری سرش پایین بود و عینک سیاهی به چشم جواب داد درود علی گفتم چه خبر چند روزه نبودی چرا جواب ایملهایم را ندادی .گفت گرفتار بودم و سرم درد میکرد گفتم نکنه سرما خوردی بچه ننه .گفت نه ,امدو کنارمیز نشست کمی لاغر و تکیده شده بود گفتم نکنه دوباره عاشق شدی ,اخه خیلی بچه حساسی است کافیه یک دختر نگاش کنه زود عاشق میشه, از اون عشقهای قرن ٢١ است که بیشتر از ٦ماه نیست و اگه خوش شانس باشی شاید ٨ ماه طول بکشه اخه با این همه صیغه و غیرو مگه میشه ٦ ماه صبرکرد به فرهنگ گفتم اگه من رییس جمهور و یا رهبر بشم صیغه برای زنان را ازادمیکنم ,عجب میشه که زن مرد را صیغه کنه فکر کنم این دخترا روزی ٧ تا ٨ نفر مرد را صیغه کنند , حقوق زنان رادر قانون دوبرابر مردان خواهم کرد که مردا مزه نابابری را لمس کنند مشغول گفتن این ک...شعرها بودم که فرهنگ پا برهنه پریدتو حرفام و گفت تا کی میخواهی اینقدر چرت و پرت بگی و همش پشت این کامپیوتر بشینی و وقت تلف کنی .من بهم بر خورد و گفتم اگه من نبودم خبر دانشگاه را چه کسی پخش میکرد سری تکان داد و گفت منظوری نداشتم میدونم تو هم خیلی فعال هستی جنبش سبز به شما احتیاج داره خلاصه با اینکه تعنه میزد ولی سعی در روشن کردن منه نا روشن داشت .ناگهان دستمالی از جیب در اورد و عینک را از روی چشم برداشت تا چشمش را تمیزکند من در جایم میخکوب شدم تا دیدم که چشم چپ فرهنگ باند دارد و زبر ان متورم و سیاه است بلافاصله پرسیدم چی شده گفت با بسیجیها در دانشگاه در گیر شدیم و انها با چوب و چاقو و باتوم به جان ما افتادند که در این میان با چوب دستی به صورتم کوبیدند که لب و چشمم زخمی شد دکتر گفته که احتمال کم سویی چشمم است باید خیلی مواظب باشم تا نور شدید به ان نخورد برای همین باند زدم و عینک .من با دیدن این صحنه بغلش کردم و او را در اغوش گرفتم و گفتم دمت گرم حقا که سبزی

No comments: