Saturday, January 2, 2010

٢٠١٠ سال سقوط جمهوری اسلامی


سوار ماشین پشت فرودگاه بودیم که ناگهان میراژها از بالای سرمان رد شدند و بدنبال ان صدای بلندو دود سیاه همراه اتش به هوا خواست ما بلا فاصله کنارجاده درزیر دیوار بلند فرودگاه ایستادیم و مات و مبهوت اسمان را نگاه کردیم که انها تا مرکز تهران امده بودند .خلاصه هلکوپتر سازی را زدند پدرم بلافاصله گفت اینها منظور ج ا امده اند کشور را خراب کنندو به خاک و خون بکشند من که جوانی بیش نبودم و کتاب به بغل, سر تکان دادم .حرف دیگری که در مغزم نقش بست این بود که او گفت این رژیم عمر کوتاهی دارد و رقم جالبی بیان کرد ان هم بین ٢٥ تا ٣٠ سال بود.او گفت فعلا سرمان را با جنگ گرم کرده اند و بهترین جوانان ما را میگیرند این رژیم بنیادش بر خون وخون ریزی بنا شده.چنان از داخل و خارج به جان مردم ما افتاده اند که انگار مسابقه ادمکشی است
ولی به مرور زمان مردم به اصل و بنیاد این رژیم پی خواهند برد, و خود کار را یکسره خواهند کرداین مسیله یکی دو روز نیست بلکه یک دگرگونی فرهنگی و سیاسی لازم است تا مردم متحول شوند این رژیم رفتنی است
امروز پس از ٣٠ سال به یاد حرف پدرم افتادم که چگونه این روزها را میدید, روحش شاد که دوراز وطن و در غربت جان سپرد ولی با دیدن مردم در قم و اصفهان و تهران مطمعن هستم که انروز نزدیک است او خوشحال که این مردم بلاخره چشم خرد را باز کردند و با جنبش سبز خود اماده سرنگونی این رژیم خونخوار هستند.پیروزی .ازادی و استقلال نزدیک است

1 comment:

Unknown said...

2010 که نظام 31 ساله میشه دانشمند با بابای فیلسوفت
لابد با بابات نشستد و ته خونه کشته شدن جونها برای وطنشون رو نگاه کردید حالا هم برای اونهایی که اموال مردم رو آتیش میزنن و روز عاشورا با غمه عزاداران حسینی رو میزنن دست و جیغ و حورا میکشید؟؟!!