Wednesday, April 22, 2009

پرونده سازی برای بیگناهان


بعد از اين ديگر نه قانو ن و نه حكم راه حل ازادي ركسانا صابري است با نگرش عميق به اين مسيله پي ميبريد كه در كشور هيچ قانوني وجود ندارد چند روز پيش دوستي از ايران امده بود و با دلي پر سرگذشت خود را تعريف كرد از اين قرار.چند سال پيش از ايران با من تماس گرفتند كه بيا ايران و سرمايه گزاري كن من هم رشته ام داروسازي است و از دانشگاهي در هيوستون مدرك گرفتم پس از تحقيقات لازم تصميم گرفتم شركتي در تهران باز كنم وقلبا دوست داشتم به مردم خود خدمت كنم قرارها گذاشته شد وبا شخصي به نام معذبي كه در سپاه كاره اي بود مشغول شدم البته ايشان در شروع كار به من اطمينان داد كه نگران چيزي نباشم براي اينكه تمام دوستان اين اقا در اطلاعات هستند و پارتي ايشان كلفت است خلاصه در شركت از نماز دست بر نميداشت و به نظر انسان با تقوايي ميرسيدو من نگران اوضاع و احوال نبودم و بارها با ايشان نماز جمعه ميرفتيم و در صف اول جلوي همه مينشستیم البته همه در انجا دولتی بودندو عده اي با لباس شخصي و عده اي با لباس ارتشی خلاصه مني كه ٢٤ سال خارج بودم و تا انزمان حتي يكدفعه به نماز جمعه نرفته بود برايم تازگي داشت و جالب بود. ضمنا اين دوست ما خيلي به لبنان سوريه و دبي سفر ميكرد و ميگفت ماموريت دارم حالا ماموريت براي چه كاري جاي خود دارد عربي را هم خوب صحبت ميكرد. روزي به من گفت برويم دوستان دور هم جمع هستند منو تو را هم دعوت كرده اند جايي در شمال شهر بود خانه اي بزرگ با در اهني كه باماشين داخل حياط شديم نزديك ١۵ نفري بوديم وارد كه شديم عده اي پيجامه به تن داشتند و لباسهاي نظامي و سرداران در روي صندلي اويزان بود و انها با ديدن من و دوستم بلند شدند بفرماييد بفرماييد .در روي ميز همه چيز بود از ودكا گرفته تا بهترين ويسگيها و ١٠ نفر دختر جوان انجا بودند كه ميرفتند و ميامدند و دو سه تا هم با يك چيزي ترياك ميكشيدند كه بعدا فهميدم كه بهش ميگن وافور خلاصه مني كه ازامريكا رفته بودم ماتم برد اين دوست من ليوان ليوان مشروب ميخورد و به من اسرار كه بخورسو سول بازي در نيار ابرومنو بردي خلاصه ابجويي هم من زدم شريكم حسابي مست كرده بود و به من از بازداشتهايي كه كرده بود تعريف ميكرد كه چگونه در كرج بعد از دستگيري دختران در مقابل سكس انها را ازاد ميكرد و اگر پدرش پولدار بود پول ميگرفتند و حتي در كوچه و خيابان اگر دختر خوشگل ميديدند به انها به قول خودش گير ميداديم و در مواقعي براي گرفتن پول زياد و انتقام گيري پرونده را سياسي ميكرديم خلاصه اينقدر از اين حرفها زد كه دوستانش او را كنار كشيدند و گفتند كمي ترياك بكش مستيت بپره خلاصه چنين شد و اقا كمي ارام گرفت من براي مدتي فكر كردم خواب ميبينم و اين چيزها باور كردني نيست ولي افسوس حقيقت دارد ما تا ٤ صبح انجا بوديم و شريكم به زنش زنگ زد كه ماموريتم و چند روزي نيستم و قطع كرد و به من گفت چند روزي اينجا بمانيم و حال كنيم من گفتم تو باش من ميروم شركت و بعدا مي ايم انروز حال خوبي نداشتم و حرفهاي او مانند خوره مغزم را ميخورد چند ماهي از اين مسيله ميگذشت كه روزي حسابدارمان به من گفت كه پولهاي كلاني از حساب خارج شده و اقاي معذبي اين پولها را برداشته و به حسابي در دبي برده.من هم با عجله با ايشان تماس گرفتم تا ببينم كه حساب را چرا خالي كرده در جواب ٠گفتند كه كارخيري در پيش است و بعد از تحقيقات فهميدم كه اقا در دبي اپارتماني براي خود خريده مقدار زيادي از پول رادر قمار باخته خلاصه بهش گفتم كه چرا اينكار را كردي و در جواب گفت به تو مربوط نيست و اصلا تو چيكاره هستي من هم باملايمت گفتم كه سهم خود را ميخواهم بردارم و من ديگر نيستم خلاصه كار به جايي رسيد كه گفتم شكايت ميكنم و رفتم منزل بعد از چند روز منو در منزل دستگير كردند بدون اينكه بگويند براي چه منو انداختند زندان و ٢٠ روزی در زندان بودم که شریکم به زندان امد با اين ادعا كه اگر ميخواهي بيرون بيايي بايد اين مدارك را امضا كني و شركت را به من منتقل كني من هم گفتم نه وايشان رفتند بعد از ٢ ماه برگشتند و ايندفعه گفتند كه جانت در خطر است اگر امضا نكني پرونده را سياسي ميكنم و بعد از چند روز سرت بالاي دار است دستم به هيچ كجا بند نبود هيچ كس حرف منو گوش نميداد چه برسد به باورکردن.به ياد حرفهايش كه در كرج چه كارهايي كرده بود افتادم و پا پوشهايي كه براي دختران و مردم دوخته بود که جریان را سیاسی میکنم باترس از جان ان اسناد را امضا كردم و شركت را دو دستي به اين جاني تير خلاص زن دادم و پس از ازادي بلا فاصله به امريكا امدم و تا مدتها شبها با بيخوابي ربرو بودم كه واي به حال اين مردم بيگناه ايران.پس از مدتي در يك شركت داروسازي مشغول كار شدم و كم كم زندگيم به روال عادي بر گشت تا اينكه چند روز پیش در اخبار شنيدم ركسانا صابري را دستگير كرده اند و پس از جند هفته جرم جاسوسي به ايشان زدند بلا فاصله به ياد خود افتادم كه چگونه بیگناه در زندان بودم و با یک پرونده سیاسی مرا تحدید میکردندکه پاپوش بدوزند.واين بنده خدا رکسانا هم دقیقا در همان حال است و بدون اینکه بداند چه خبر است در دام یک توطعه گرفتار شده. اين رژيم نه تنها قانون ندارد بلكه هر كسي كه به دنبال انتقام گيري و تصفيه حساب است میتواند از اين قانون جنگل استفاده كندحالا این تصفیه حسابها چه شخصی و چه دولتی صلاحی شیطانی است که این رژیم از ان برای سرکوب کردن دانشجویان بهاییان و سایرازادیخواهان استفاده میکنداميدوارم كه تمام بيگناهان كه در زندان اين دژخيمان هستند ازاد شوند و اين يوق اسارت از گردنشان بيرون ايد به اميد انروز که مردم ایران ازاد شوند و این رژیم ضد مردم و شکنجه گر در دادگاههای بین المللی محاکمه شوند به امید انروزکه باز شکوهو عظمت به ایران بازگردد به امید انروز که در خارج با افتخار بگوییم ما ایرانی هستیم

1 comment:

Anonymous said...

ghonon gangal ast iran