Sunday, August 16, 2009

چرا پدرم در بند است چرا



پس از تماسی که با داخل داشتم با اشاره این دوست مبارزاز داخل ایران این مطلب رانوشتم که تقدیم به فامیل تمام شهدا و مبارزین در بند مخصوصا عیسی سحرخیز وابطی وسرداربیگلری ... میکنم
تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم سردار بود گفت سلام سید و زد زیر گریه من هم گریه کردم و گفتم چی شده سردار گفت بچه ام را اینقدر زدن که جان داده زیر مشت و لگد خوردو خمیرش کردن سید من تو جنگم اینجور نامردی ندیدم انتقام از ا ین نامردها میگیرم گفتم ارام باش سردار گفت با این مردم شریف نباید اینطور رفتار کرد خودم شستمش و کفنش کردم سید دستهاش شکسته و اویزان بود بدنش همه جاش سیا بود دوباره زد زیر گریه............و بقیه همه دانند که چه شد
در این دوره که هر کسی در کنار خانواده از زندگی لذت میبرد و با انها خوش است ا ز سوی دیگردل هموطنانی که عزیزانشان را ازدست داده اند و یا در بند است خون است و لحظه ای ارامش ندارند اب میخورند به فکر پدر و یا فرزند ازدست داده ودر بند هستند غذا از گلویشان پایین نمیرود و شبها خواب پدر و بچه ها یشان را میبینند و هر لحظه فریاد میزنندفرزندم بابا یا مادر یا دادش یا خواهر .عجب اینجاست که این عزیزان هیچ جرمی بجز انسانیت و ازادگی ندارند .فرزنداشان هر روز فریاد میزنند چرا پدرم در بند است چرا.یا چرا او را کشتید چرا.
گوش ناشنوای رهبران دیکتاتور ایران این درد را صد چندان میکند. عیسی سحرخیزوسردارهر دو شهید داده اند و در تمام عمر بجز خدمت کاردیگری نکرده اند ایا اینست جواب اینهمه خدمت و فداکاری.ابطحی هم دیگر فرزند پاک این سرزمین به مانند دیگران بجز خدمت و فداکاری کار دیگری نکرده.فرزندان و همسران این عزیزان از خود انان بیشتر در رنج و زحمت هستند بگذریم از شکنجه و ازار جسمی و روحی زندانیان و نگاهی کنیم به خانواده این عزیزان که چگونه در رنج و زحمت هستند خود را به در و دیوار میزنند تا انها را از زندان ازاد کنند واز این بی عدالتی ودیکتاتوری به ستوه امده اند انها در زیر افتاب سوزان ساعتها پشت در زندانها میایستند تا شاید خبری از ذاخل گیرند هر کسی که خارج میشوداز انها میپرسند فلانی را دیدی ترا به خدا بگو ببینم حالش خوبست و انها اگر زندانی باشند میگویند بعله دیدم حالشون خوبه نگران نباشید, ولی رنگ پریده زندانی ازاد و اندام تکیده او با موهای ژولیده سخن از چیز دیگری میگوید,وقتی چشم مادر در انتظار به باند زخم کثیف سر جوان میافتد بی اختیار گریه سر میدهد و فرزند خود را صدا میزند. بله دوستان صدها مادرو پدر هر شب و صدها فرزند هر روز نگران عزیزانشان هستند . نام نیک انها در صفحه تاریخ نوشته شده چه افتخاری بالاتر از این که روزی به فرزندان خودتان میگویید که برادرت پدرت و یا عمو و خاله داییت یک ازادیخواه بود .عده ای جانشان را دادند عده ای زندانی کشیدند و عده ای شکنجه و تجاوز شدند.باز به این عزیزان میگویم که صبور باشیدو به خود ببالیدکه پدر مادر و یا فرزندانتان در بندهستندو یادتان باشد که حق بر باطل پیروز است.نرود میخ اهنین بر سنگ.تقدم به خانواده های عیسی سحرخیز .ابطحی.سرداربیگلری .وشیرنر

No comments: