Friday, September 4, 2009

با اجازه برادرا چاکرم سبزا


بااجازه رفقا چاکرم سبزا

من سواد موادم کمه و این دپلم را به زور چک و لگد بابام گرفتم اخه میگف پسر برو درس بخون که اگه نه مثل من سر از قصاب خونه در میاری منم این دیپلم را ١٧ سال طول کشید تا گرفتم اگه غلط قلوطی دیدین به بزرگی خودتون ببخشین .خلاصه چندروز پیش رفته بودم ترکیه اخه بعد از دیپلم پایه یک گرفتم و راننده کامیون شدم اره تو ترکیه مرز وانو که رد کردم دوتا پاسدار دیدم که لب جاده راه میرفتن گفتم نکنه این بنده خداها راه را گم کردند و نمیدونن که تو خاک ترکیه هستند زدم رو ترمز گفتم بیا بالا با دست اشاره کردند نه برو منم اسرار نکردم و به راهم ادامه دادم ولی وجدانم ناراحت بود سر خرو کج کردم و برگشتم به طرف پاسدارها و از دور دیدم که چهار نفر شدن جلو که رسیدم دیدم که ای داد اون دونفر دیگه دستبند به دست دارن و این دو پاسدار انها را دستگیر کردن خلاصه دوباره بوق زدم که کاری از دستم بر میاد اونا دوباره با اشاره دست گفتند نه برو من هم برگشتم ولی تو راه گفتم این پاسدارهای بنده خدا چرا اونوری میرن ایران که اینوره دوباره برگشتم و تا به انها رسیدم دیدم چشمتون روز بد نبینه سرو کله پاسدارها شکسته و این دفعه دو نفر زندانی پاسدارها را دست بند زده کشان کشان میبرند خلاصه بوق موق نزدم و ایندفعه از کنارشان گذشتم و با اشاره که نگران نباشید من حواسم هست رد شدم .کلی ناراحت شدم که پسر این ترکای مادر ...ج هموطنای منو گرفتن درسته دل خوشی از این پاسدار ماسدارا ندارم ولی هر چی باشه هموطنمه باید برگردم و کمک کنم .برگشتم سرعتم را کم کردم ولی انها دیدند که من میخوام وایسم بادست اشاره کردند برو برو منم پیش خودم گفتم اره ارواح عمت ننتون گا.... است خلاصه نگر داشتم و از پشت زنجیر یخ شکنو بیرون کشیدم افتادم به جون ترکا به پاسدارا گفتم نترسید نترسید ما همه با هم هستیم خلاصه حالا نزن کی بزن ولی تو همین حال دوتا پاسدار هم ریختن رو سر من د بزن گفتم بابا من ایرانیم اونارو بزنین جاتون خالی مارو حسابی زدند چهار نفر به یه نفر.

چند ماشین که پشت سر ما بودند نگر داشتن و مارو جدا کردن کنار جاده نشستم کمی اب و پپسی به ما دادند من گوه گیجه گرفته بودم که چرااین پاسدرها طرف ترکا رو گرفتن همه دورم جمع شدند دوتا پاسدارها هم بودند که ترکی حرف میزدند اصلا فارسی بلد نبودند و دیدم که سه چهار نفر دوربین دستشونه و بالای ماشینشون هم دوربین دارند و شروع کردند به خندیدن منم تو دلم گفتم هه هه هه ک خر .یکی از اونا که کلاه فرنگی داشت گفت فیلم فیلم گفتم فیلم جد ابادته خودت فیلمی عشقی ولی دوتا پاسدار خندیدند من تازه دوزاریم افتاد که اینا دارن فیلم سینمایی درست میکنن و تمام این کارها همش فیلم بوده و من ساده چی فکر میکردم .پایان .به امید دیدار در روز قدس با اجازه برادرا چاکرم سبزا

No comments: